اگر روزی خود را درون اتاقکی برنگ گلبرگهای قرمز گل سرخ دیدی که از سقف شکسته اش خون دلی میچکد
نهراس امید جاویدان زندگی ام. بدان که در قلب منی
اگر در ان خونابه دل چهره ی تکیده مرا دیدی
و در ان چهره قطره اشکی
بدان اشکهایم تو را میخوانند...
نمیخواهم برایم دل بسوزانی
نمیخواهم اشکهای زیبایت را نثارم کنی
تنها تو را میخواهم
اگر بیایی....
تا قیامت دست از تو بر نخواهم داشت
سلام حال شما؟
خیلی زیباست چقدر پرازاحساس
سلام
شعر زیبایی بود..
یعنی حرف دله زیبایی بود و بر دل نشست
خواستم بگم من بیشتر
سلام حال شما
خیلی زیباست کل وبلاگتو مطالعه کردم همه اش هجران
که رسم روزگار بخدا همین است وصالی نیست
سلام پسر خاله
هنوز دست از عاشقی بر نداشتی
بازم بهت میگم تو این زمونه عشق یک واژه بی معناست
عشق خوبه اما عشق واقعی منظورم عشقهای قدیم که هرگز نخواهی دید !!!!!!