میدانم که برایت سخت دشوار است
پی بردن به دلیل چرایی ها
و میدانم به هنگام مرگ من
بیشتر درک خواهی کرد
باور نکن که زندگی امروز
تنها زندگیم است
سکوت دل نوا داشت بهار ما صــــــــفا داشت
غریب
عشق مستی نوایی آشنـــــا داشـتع
اشق ترین مسـتها خسته تریـن صدا داشتبهای عمر
عاشــــق اشک دل را روا داشتغربت بی کسی را به چشم نا روا داشت
در این غروب پاییز سکوت نوازشها داشت
برای قلب
عاشق عاشقی را به پا داشت
گویند رفیقانم از عشق بپرهیز
در عشق بپرهیزم پس با چه در آمیزم
پروانه ای دمسازم میسوزم و میسازم
در بیخودی و مستی می افتم و میخیزم
گر سر طلبی من سر در پای تو اندازم
ور زر طلبی زر اندر قدمت ریزم
فردا که خلایق را از خاک بر انگیزند
بیچاره من مسکین از خاک تو بر خیزم
خیلی قشنگه محسنم م م م م