بی تو هرگز

فقط بخاطر تو

بی تو هرگز

فقط بخاطر تو

پیری مانع از عشق نیست اما عشق تا حدودی مانع از پیریست

هرگز ندا نستم چگونه ستایش کنم تا آنکه آموختم .

عشق ناتمام میگوید: من تو را دوست دارم چون به تو نیاز دارم .

عشق تمام میگوید: من به تو نیاز دارم چون تو را دوست دارم .

درحساب عشق یک +یک مساوی است با همه چیز و دومنهای یک برابرهیچ .

عشق چیزی جزیافتن خویش در دیگران و شادکامی در شناخت نیست .

عشق همانند پروانه ایست که اگر سفت بگیری له میشودو اگر سست بگیری میگریزد .

عشق چون میوه است. ممکن است خوب به نظرآید اما تا وقتی که نرسیده آن را گاز نزن .

عشق چون ساعت شنی است . با خالی شدن مغز، قلب پر میشود .

عشق غلبه خیال بر خرد است .

مرد به کرات عشق میورزد ، اما کم . ولی زن به ندرت ،اما بسیار .

مردها همواره میخواهنداولین عشق یک زن باشند و زنها دوست دارن آخرین عشق یه مرد باشند .

تنها پاداش عشق ، تجربه عاشقی است .

با عشق وشکیبائی چیزی ناممکن نیست .

عشق، قانون نمی شناسد ودوست داشتن ، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی است .

عشق ، معیارها را بهم می ریزد و دوست داشتن برپایه ی معیارها بنا میشود .

عشق ، ویران کردن خویشتن است و دوست داشتن ساختنی عظیم .

عشق فوران می کند چون آتشفشان و سرازیر میشود چون آبشاری عظیم و دوست داشتن جاری میشود چون

رودخانه ای بر بستری با شیب نرم .

عشق ناگهان وناخواسته شعله میکشد و دوست داشتن از شناختن وخواستن سرچشمه می گیرد .

عشق دق الباب نمیکند،مودب نیست ، حرف شنو نیست ، درس خوانده نیست ، درویش نیست .

سربزیر نیست ،مطیع نیست ، عشق دیوار را باور نمیکند، کوه را باور نمیکند ، گرداب را باور نمیکند،

مرگ را حتی باور ندارد .

 

 


می خواهم ...

در باختن ... در بردن ... در زیستن و در مردن ...

شانه به شانه ات بیایم ...در فصلهای سرد ....

پایم ار بر گودی جا پایت ... بر مخمل برفها بگذارم ..

و با حضور بهار ... از مزرعه سبز دستانت برویم ...

می خواهم مینیاتور شریف خنده هایت ... در هجوم

بالغ گفته هایت ... ثانیه شمار روزهای با تو بودن ....

باشد .. و برگ برگ این تقویم ... با تو به آخر برسد

عشق یعنی یک سبد یاس سپید .... عشق یعنی دل سپردن بر امید ..... عشق یعنی غایت دلدادگی .... عشق یعنی در نهایت سادگی ..... عشق یعنی سر سپردن تا فنا ...... عشق یعنی اول و آخر خدا

کاش قلبی درد پنهانی نداشت چهره ها هرگز پریشانی نداشت حرفهای اول تقویم عشق، حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی خبر پیمود و قربانی نداشت

عشق یعنی حســــرت شبهای گرم عشق یعنی یـــــــــاد یک رویای نرم عشق یعنی یــــــــــک بیابان خاطره عشق یعنی دیــــــــــوار بدون پنجره عشق یعنی گفتنی با گـــــــوش کر عشق یعنی دیدنی با چشــــم کور عشق یعنـــی تا ابد بی سرنوشت عشق یعنی آخر خط بهشـــــــــــت عشق یعنی گم شدن در لحظه ها عشق یعنی آبــــــــی بـــــی انتها عشق یعنی یـــک سوال بی جواب عشق یعنی راه رفتن روی آب

 


انتظار...

 

 

  نشسته ام روی نیمکت چوبی انتظار کنار جاده پائیز

 

  تا اینجا با من آمدی

 

  باد وزید

 

 ! گفتی بمان تا برگردم

 

  و من ماندم تا برگردی

 

  تنهایی لحظه هایم را پر پر میکنم تا بیایی

 

 ! میدانم که می آیی

 

  !ولی تنهایم و من از تنهایی می ترسم

 

  کاش باد نمی وزید و تو نمی رفتی

 

  روی نیمکت چوبی انتظار کنار جاده پائییز نشسته ام و به حرکت برگها نگاه میکنم

 

  !!!فقط نگاه میکنم

 

  و به این می اندیشم که گفتی

 

                                                     !!!...  بمان  تا برگردم

 

نظرتون چی؟؟؟؟؟؟؟

 


نمیدانم؟؟؟!!!

 

دلم اینجاست!

 

روبروی من غمگین و خسته!

 

نمیدانم من برای دلم میسوزم یا دلم برای من...

 

چقدر سخت است تغزل زاده باشی

 

به پای عاشقی افتاده باشی

 

شبی برخیزی از خواب و ببینی

 

که از چشم خودت افتاده باش

 

عجیب احساس میکنم خمیده ام و شکسته ام در خود

 

عجیب احساس دلتنگی میکنم و شاید خشم  یا نفرت یا شاید  هیچ

 

دیگر نمیگویم مرا دریاب

 

چون  دریافتم که نیاموختی که در یابی...

 

 


 

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:30 ق.ظ http://www.daltoone3.blogsky.com

سلام
webe jaleb va zibaei dari. eshalla movafagh vashi.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد